این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
صد مرحبا به این همه عرض ارادتم
هر روز عصر، پرسه زدن در
ولیِّ عصر «»
…..
والعصر، لحظه لحظه فقط در خسارتم
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم...
اللهمعجللولیک_الفرج
نظرات شما عزیزان: